ميخواهم بگويم
فقر همه جا سر ميكشد .
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ،
ولي ، آن چيز پول نيست . طلا و غذا نيست .
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتاب هاي
فروش نرفته ي يك كتابفروشي مي نشيند .
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،
كه رومه هاي برگشتي را خرد ميكند .
فقر ، كتيبه ي سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .
فقر ، همه جا سر ميكشد
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است .
" دکتر علي شريعتي"
درباره این سایت